پنج شنبه سی ام آبان
پنج شنبه سی ام آبان نود و دو: سلام پسر خوبم.. از دیشب ، هوا حسابی سرد شده.. الان منتظرم بیدار بشی تا سفره ی نهار رو پهن کنم.. از حال و هوای این روزات: -دیروز صبح با علی جون رفتیم فیزیوتراپی . قرار بود علی مواظب تو باشه ولی به خاطر یه ماجرا، مجبور شد ماشین رو ببره صافکاری و منم تو رو با خودم بردم فیزیوتراپی.. اونجا اینقدر گریه کردی که ناچار آژانس گرفتم و برگشتم خونه.. بعد ازظهر تو رو خوابوندم و با چند تا از دوستام رفتم دیدن صبورا که دو هفته است زایمان کرده .. -یه هفته است کشوهای میز تلویزیون رو برداشتیم، واسه اینکه..: (تاریخ گرفتن عکس 23 آبان) -هنوز هم بیرون رفتن رو دوست داری و بیشتر و بهتر ...